محل تبلیغات شما



نمیدونم چرا اینقدر حالم یه جوری گرفتس ، یه اشکی پشت چش ، منتظره بریزه بیرون ، دلم گرفته ، نمیدونم چمه ، نه نزدیک مه ، نه چیز خاصی شده ، بی حوصله ام ، دلم تنگه ، خدا را شکر که دلم برای کس خاصی تنگ نیست ، یا اینکه آدم خاصی موجب دلتنگیم نشده ،انگار رنگ دلم طوسی شده ، دچار درماندگی آموخته شده شدم ، شایدم نشدم ، نمیدونم . درخواست وام پنجاه تومنی دادم ، امروز کارشناس بانک اومده اینجا تا امضای ضامنین را بگیره ، دلم شور میزنه ، خسته ام از خودم از سرنوشتم
درد فراق را به جان بکش برای التیامش اما به درهایی که باز نمی شوند نکوب درد می گذرد آتش خاموش می شود از این آتش به سلامت رد می شوی بگذار بیش از این حقارت نکشی هر چند قلبت می فشارد سخت می شود دردمی گیرد ضربه ها را تحمل کن الماس در فشار های بالا شکل می گیرد تندیسها زیر ضربه چکش ها ساخته می شوند بگذار الماس شوی . بگذار تندیس شوی با درد او بساز با خودش هرگز درد نبودنش را در دلت پنهان کن چنان یک راز بگذار خاک بگیرد ، بگذار پنهان شود خانه تکانی نکن دلت را
روزهای سرد و ابری دی ماه را می گذرانیم از وضعیت اجتماعی ، یِ کوفتی مملکتمان و در افتادن با آمریکا و ترامپ و شلیک به هواپیمای مسافربری اکراینی گرفته تا تهدیدات دایی مجتبا و علی مبنی بر گرفتن خانه ی محمد آباد و وکیل گرفتن ما و دادگاه پیش رو که بگذریم و تلخی ها و سردی های جانان را هم کناری بگذاریم و بار سنگین پایان نامه نصفه نیمه و استاد راهنمای سخت گیر را هم طرف دیگر بگذاریم می رسیم به طلایی طلایی سه شنبه 17 شب ، موقع بازی کردن وسط حال ، پاش سر خورد و

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

✍︎پــــارســـــــا ❧❣︎❧شـــــبــگرد☽